۱۳۸۸ بهمن ۲۸, چهارشنبه



انجمن بیستون در مصاحبه ای با بانو پوران فرخ زاد ازسهراب می پرسد، آنچه در این پست آمده بخش نخست از این مصاحبه می باشد،
بانو پوران فرخ زاد ا ز سهراب اینچنین یاد می کند:

" با وجودیکه الگوپرست نیستم اما پیش از هر چیز باید بگم که با سهراب بسیار نزدیکم تمام فکراشو می فهمم چون مثل فکرای خود ماست.
سهراب شاعری جادوگره، چون از واژه هایی ساده استفاده می کنه ولی به اونها زیبایی و تشخص میده، مثلا ما هیچ وقت به کرکس فکر نمیکنیم یا اونو دوست داشتنی نمی دونیم ولی وقتی سهراب می گه چرا کسی کرکس تو قفسش نگه نمی داره آدم تو فکر میره، یا واژه هایی مثل بند کفش، جالیز خیار قیصی و ... .
واژه هایی از این دست که بسیار مهجورند و اونها رو طوری در شعر میاره که انگار تازه این واژه ها رو کشف می کنی، درست مثل مولوی در زمان خودش که اینگونه نوآوری رو داشته یه جایی از گرمابه حرف میزنه و جایی دیگه از سیخ کباب و ... در اشعار خودش استفاده کرده که در اون زمان بسیار حیرت آور بوده.
سهراب شاعری جستجوگره؛ یعنی به جای اینکه بیشتر به بیرون نگاه کنه درون رو می کاوه و تمام تلاشش برای شناخت خود هست. ما شاعران بزرگ بسیاری داریم اما اونها بیشتر به بیرون نظر کردند، حدیث نفس کردند و بیشتر به اجتماع زمان خود نظر انداختند. اما من سهراب رو بیشتر دوست دارم چون خود من هم اهل درونم نه بیرون، شاید این خودخواهی باشه، نمی دونم؛ خیلی ها سهراب رو دوست ندارند، چرا؟! چون اونو نمی فهمند، کسیکه اهل این کنکاش و جستار در خودش باشه می تونه سهرابو بفهمه اینو بخصوص برای آدم هایی که تجربه ی درونی و عارفانه رو ندارند.
دنیای سهراب دنیایی بوداییست، منتها بودایی مدرن.
اون عاشق زندگی با جسمش هست نه درونش؛ یعنی گرفتار پارادکسیست و این کارش رو زیبا و جذاب می کنه. این دو عنصر ( عنصر مادینه و نرینه اش) در درونش با هم در تضادند."
ادامه دارد...

هیچ نظری موجود نیست: